
شب خلوت
در دومین شب قدر (شب 21 ماه رمضان 1441)، به تبیین موضوع «شب خلوت» میپردازیم.
"إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةِ الْقَدْرِ"؛ چه سرّی در شب است؟
در تفسیر انفسی و لسان عرفان، شب همان ماهیت است. ماهیت چیست؟ آنجا که وجود در سیر نزول، جاری میشود تا مراتب هستی پدید آید، آنچه پدید میآید، ماهیت است. درواقع ماهیت، ظرف ظهور وجود است و وجود، هر نقشی بخواهد بگیرد، در این قالب میآید.
پس ماهیت، خودش هیچ است؛ اما به سبب پذیرش نور وجود، ارزشمند شده است. به ویژه ماهیت موجودی به نام انسان که میتواند جامعِ وجود را به ظهور رساند. انسان همۀ مراتب را در خود گرفته و خدا با هر اسمی بخواهد ظهور پیدا کند، او میتواند ظرف ظهور آن اسم شود. مثلاً اسم «بصیر» الهی در قالب چشم انسان میآید و اسم «سمیع» در گوش او؛ «عفُوّ»، «رئوف»، «ستّار» و سایر اسماء نیز در او به ظهور میرسند.
برای همین، ماهیت انسان در عین هیچ بودن، شایستگی ادراک حق، خلوت با او و دریافت اسمائش را پیدا کرده؛ همچون شبی که نور حق را در خود گرفته تا صبحگاه قیامت، از بطن همین تاریکی دوباره طلوع کند. منتها به این شرط که در تاریکی خود با نور وجود خلوت نماید و از حضور او غافل نشود.
و آمادهترین شرایط برای خلوت با حق، شب است.
در روز بندگان، درگیر امور زندگی و عوارض دنیا هستند و آنقدر اسماء نازل خدا، آنان را مشغول میکند که دیگر خود خدا را نمییابند. اما شب، مایۀ آرامش و خلوت است؛ خبری از شلوغیها و گرفتاریهای دنیا نیست و وجود چنان بی عوارض جلوه میکند که میشود او را در وحدتش یافت. گرچه همگان این حضور نزدیک خدا را درک نمیکنند.
کسانی که اعراض و زندگی دنیا را اصل گرفتهاند، روز و شبشان یکسان است و در شب هم خدا را نمییابند؛ چهبسا حتی نتوانند بخوابند، یا از خستگی جسم یا از فکر و نگرانی یا حبّ و بغض امور روزانه؛ اگر هم بخوابند، پنبهدانه میبینند و نه جسم، نه روحشان به آرامش نمیرسد.
برعکس، آنها که عوارض دنیا را فقط ابزار و وظیفه دیدهاند، در شب با خدا هستند. چون در شب، پردۀ عوارض کنار میرود؛ خدا هم وظیفهای بر انسان واجب نکرده و هیچ نماز و عبادتی در شب واجب نیست. برای همین کسانی که در روز همواره به یاد خدا هستند و هیچ حالی آنان را از او غافل نمیکند، در شب به زیبایی حضور او را مییابند.
آری؛ خداوند در شب چنان عیان میشود که هم از دیدِ اغیار، پنهان بماند و هم بر دیدگان دوست، آشکار گردد. اینجاست که نرجسخاتون، دختر مسیحی قصرنشین، در خواب شبانه، مقدمات ازدواج با انسان کامل عصر خویش یعنی امام حسن عسکری(علیهالسلام) را فراهم میکند؛ از بس که روزش خدایی بوده است!
در حدیث قدسی خطاب به حضرت موسی(علینبیّناوآلهوعلیهالسلام) آمده است:
"كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُحِبُّنِي، فَإِذَا جَنَّهُ اللَّيْلُ، نَامَ عَنِّي! أَلَيْسَ كُلُّ مُحِبٍّ يُحِبُّ خَلْوَةَ حَبِيبِهِ؟"[1]
دروغ میگوید آنکس که گمان میکند مرا دوست دارد، اما همین که شب او را فراگرفت، میخوابد! مگر هر محبّی، دوست ندارد با محبوبش خلوت کند؟
شاید یک عابد در شب بخوابد. اما مدّعی محبت حتی اگر چشمش به خواب رود، دلش بیدار و با خداست. چنانکه پیامبراکرم(صلّیاللهعلیهوآله) میفرمود: "إِنَّ عَيْنِي تَنَامُ وَ قَلْبِي لَايَنَامُ"[2]؛ قلبم به هرسو رو میکند، الله است. معلوم است وقتی حق بیپرده آشکار میشود، قلب اصلاً نمیتواند بخوابد؛ وگرنه از عالم عشق، پایین کشیده میشود.
به قول حافظ: ناگهان پرده برانداختهای یعنی چه؟ / مست از خانه برون تاختهای یعنی چه!
مگر در محبتهایی دنیایی ندیدهایم که محب میخواهد همۀ کارها و وظایفش را زود تمام کند تا به محبوب برسد؟ در شب هم فقط خداست؛ جلواتش خاموشاند و حتی خبر از تکلیف و وظیفه نیست. عاشق، چه میخواهد بهتر از این؟
اما خیلی از ما شب را به جای خلوت، برای خواب میگذاریم! حال آنکه در شب، خدا ظهور میکند و وقتی قلب در عالم خودش با او باشد، جسم هم اگرچه کم، خوب میخوابد. اما وقتی قلب پایین آمد و در گرفتاریهای روزمره افتاد، جسم هم هرچه بخوابد، باز خسته است و باانرژی و شاداب نمیشود.
در حدیث نبوی آمده است که خداوند هر شب در آخر شب میگوید:
"هَلْ مِنْ دَاعٍ فَأُجِيبَهُ؟ وَ هَلْ مِنْ سَائِلٍ فَأُعْطِيَهُ سُؤْلَهُ؟ هَلْ مِنْ مُسْتَغْفِرٍ فَأَغْفِرَ لَهُ؟ هَلْ مِنْ تَائِبٍ فَأَتُوبَ عَلَيْهِ؟"[3]
آیا دعاکنندهای هست که اجابتش کنم؟ طالبی هست که طلبش را بدهم؟ استغفارکنندهای هست تا او را ببخشم و بالا ببرم؟ توبهکاری هست که به او برگردم؟
انگار میخواهد به هر زبانی بگوید: آیا کسی میخواهد در آغوشش بگیرم؟
این، اصل شب است و در بین تمام شبها، سه شب از همه نوربارانتر: شبهای مبارک قدر.
این شبها شب إحیای خویش اشت، شب إحیای قلب؛ یا در توبه و استغفار یا در سوزش عشق و درد فراق. غیر از این باشیم، باختهایم. این شبها خداوند بیش از همیشه میگوید: «مرا ببینید، مرا بخواهید، مرا طلب کنید.» حیف نیست دوباره بقچۀ حاجاتمان را باز کنیم و جلوی خدا بگذاریم؟
این شبها ملائکه برای همۀ امور نازل میشوند: "تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِ أَمْرٍ". تا همه چیز آماده باشد که بتوانیم خدا را بخواهیم. اگر آلودهایم، توبه کنیم. اگر اسیر زمین شدهایم، بخواهیم بلندمان کند. اگر لایق نیستیم، استغفار کنیم تا ما را عروج دهد. چیزی نخواهیم. او در مقابل ماست؛ هرچه نقص داریم، پیش خودش برویم و هرچه هستیم، او را ببینیم و او را بخواهیم.
این شبها او با جمال و جلالش آمده و "یا أیّها النّاس" میگوید. باید آنقدر بیدار شویم که بگوییم: لبّیک. فقط او را ببینیم، نه غیر او را. حتی خود را نبینیم! آلودگیمان را هم میبینیم، به لحاظ او و اینکه در مقابل او نشستهایم و با او ارتباط داریم، ببینیم؛ نه به لحاظ خود و اینکه از جهنم به بهشت بگریزیم. خلاصه هرچه میکنیم، فقط برای او باشد.
دعای جوشنکبیر خواندهاید؟ دیدهاید در تمام این دعا هیچ خواستی نیست؟ جز "خَلِّصْنَا مِنَ النَّار" که تبصره میزنیم. اینجا فقط خدا را با هزار اسمش میخوانیم تا بشناسیم. وقتی او همۀ این اسماء هست و ما در پیشگاه اوییم، مگر دیگر چیزی هم میشود خواست؟! نکند فکر کردهایم خدا کارش این است که خواستهای ما را بدهد؟!
تازه خیلی از ما امام را هم حلاّل مشکلات شخصی خود میبینیم. حتی برای امام زمان(عجّلاللهفرجه) هم لیستی از حاجات آماده کردهایم که تا آمد، جلویش بگذاریم! گویی یاد نگرفتهایم خوبان را برای خودشان بخواهیم. برای همین وقتی جمال میکنند و طبق میل ما پیش میروند، خاطرشان را زیاد میخواهیم؛ اما وقتی جلال میکنند و خلاف میل ما میشود، دلمان تکان میخورد و محبتمان رنگ میبازد.
مگر نه اینکه عاشق، معشوق را برای خود او میخواهد؟ ازهمینرو هرچه از معشوق سر زند، برای او شیرین است؛ چون معشوق، شیرین است و شیرینی معشوق از کام او سرازیر میشود، نه اینکه به جلوات نظر داشته باشد و از آنها لذت ببرد. او در پی معشوق است، نه جلوات معشوق.
خدا ما را آفریده و به ما شرف و ارزش داده که خودش از این قالب ظهور کند؛ تا ما هم به لذت و بقا و ظهور همۀ اسماء برسیم. دیگر چه میخواهیم جز او؟ اصلاً ذاتی ماهیت، طلب وجود است. نمیتوانیم او را نخواهیم! او هم پیوسته خود را عرضه میکند. پس سر جایمان بنشینیم و دست و پای بیهوده نزنیم.
این شبها به خود خدا اختصاص دارد. حتی قرآن که میخوانیم، باید برای او باشد. نگذاریم الفاظ و معانی، ما را از او غافل کنند. قلبمان برای او خالی باشد؛ از همه چیز. ببینیم که در قرآن، او با ما حرف میزند. بخوانیم، فقط برای اینکه او را پیدا کنیم و در جمال و جلالش بشناسیم؛ در حضورش بنشینیم و با او مناجات کنیم.
خودش امر کرده بخوانیم. آنقدر بخوانیم تا از گویندهاش بشنویم؛ او خودش منظورش را روشن میکند و معنای آیات را برایمان شرح میدهد. ما گوش خود را برای او باز کنیم؛ او شنوایمان میکند و عهدهدار تعلیممان میشود. آنوقت بهشت و جهنم و... را عقلی میشناسیم و در عالمشان میرویم، نه با ذهن.
ولی غیر از این باشد، ظاهر آیات را میخوانیم و بهشت و جهنم و... را در قالب فهم خود میشناسیم؛ و در ذهنمان به آن مشتاق میشویم و از این میترسیم؛ حال آنکه خدا چیزی فوق بهشت برای بندگانش آماده کرده و فراقش نیز قابل مقایسه با جهنم نیست. اما وقتی مشغول مراتب نازل شویم، پس کی با خدا باشیم؟
حتماً شنیدهاید. از شهیدمطهری نقل شده که روزی عارف بزرگ سیدهاشم حدّاد از او پرسید: «نماز را چگونه میخوانی؟» و وقتی شهید پاسخ داد: «كاملاً توجّه به معانىِ كلمات و جملات آن دارم.» سید فرمود: «پس كِى نماز میخوانى؟! در نماز، توجّهت به خدا باشد و بس؛ توجّه به معانى نكن!»
این، اصل حضور قلب است؛ یعنی حضور در معبود، نه در ظاهر عبادت. خیلی بالاست. اما مراتب نازلتر، چندان فایده ندارد؛ چنانکه تا کنون نداشته و به جایی نرسیدهایم. نهایتاً اگر بندۀ مؤمنی باشیم، تمام روز در حال انجام وظایف و عباداتیم؛ که همه عوارضاند، هرچند عوارض نورانی. شب هم بخواهیم در فکر بهشت و جهنم باشیم، یعنی همیشه یا در دنیاییم یا در آخرت؛ پس کی قرار است یاد خدا باشیم؟!
این شبها بهترین فرصت است. قلبمان را زنده کنیم. خدا را بیابیم. روی همه چیزِ خود خط بکشیم و بیخود از خود، در مقابلش بنشینیم. به جای اینکه مدام از مشکلات دنیا و از گناهان خود ناله کنیم، قدری با او حرف بزنیم، ببینیم چه رابطهای با او داریم. ببینیم که او نور تمام آسمانها و زمین است؛ قدری با او عشقبازی کنیم. آنوقت او بر قلبمان معارف و اسرار میریزد و صبح که برخاستیم، با این قلب، عبادتش میکنیم.
وقتی شبمان این شد، در روز هم خدا تدبیر امورمان را به عهده میگیرد. خودمان هم تلاش میکنیم؛ اما "لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ..."[4]. برای جسممان میخوریم، میخوابیم، کسب و کار میکنیم، با دیگران گفتگو میکنیم و...؛ اما در همه حال با اوییم و به او نظر داریم. پس همۀ امورمان به خواست او و ظهور ارادۀ اوست.
این شبها شب إحیاء است؛ ببینیم در کدام رتبه زنده میشویم. همه از این حضور و نزول خدا بهره میبرند؛ اما هرکس به قدر همّتش. حتی کسی که در رختخواب میخوابد و به فکر نوسانات قیمت دلار است، خدا به او هم نظر میکند. اما این کجا و آن کجا که در شب، قلب زنده باشد تا در روز هم زنده، زندگی کند.
خدایا، امشب قلب ما را زنده کن، به نور انسان کامل که نور توست.
[1]- الأمالي شیخ صدوق، ص356.
[2]- بحارالأنوار، ج16، ص173.
[3]- وسائل الشيعة، ج7، ص79.
[4]- سورۀ نور، آیۀ 37 : تجارت و خرید و فروش، آنان را از یاد خدا بازنمیدارد.
نظرات کاربران